هنوز در سفرم

ساخت وبلاگ
درون قلبت، یک سرزمین بکریست که تاکنون کسی به آنجا نرفته است. جایی که لابلای کوه های بلند و کوچکش، دریاچه ای است به بزرگی صداقت. کنارش که می نشینی، خط آبی چشمانت، امتدادش را، از شرق به غرب قطع می کند. و ناگهان آسمان، دوباره، در آغوش گرم و آرامش متولد می شود. و یا حتی تمام سرسبزی های اطراف آن. کنارش که می نشینی، دو بال بزرگِ سپید در می آوری جوری که دلت می خواهد بر فرازش به پرواز در بیایی و خودت را د هنوز در سفرم...
ما را در سایت هنوز در سفرم دنبال می کنید

برچسب : سرزمین,آرزوهایت, نویسنده : hamsayegio بازدید : 258 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 4:18

بنویس، داستان زندگی من را بنویس. با قلمی که مثل رود، روان است و مثل آسمان شب، سیاه. مقدمه اش را اینگونه شروع کن. که یک روز گرم تابستانی، خورشید، دلش گرفت، ناگهان خسوف شد، آبی آسمان،سیاه، غروب شد، پرنده ها آرمیدند، گل ها یخ زدند، همه جا پر شد از درد. بنویس که درد پاره تن من شد.این را اگر می خواهی بنویسی کمی پس از مقدمه بنویس. آنجا که داستان شروع می شود. وقتی که غروب شد، درد آمد، ستاره ها هم آمدند. هنوز در سفرم...
ما را در سایت هنوز در سفرم دنبال می کنید

برچسب : بنویس,قرار,جاری,باشم, نویسنده : hamsayegio بازدید : 266 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 23:03